تهران- ایرنا- مسأله و آسیب اجتماعی را چگونه می‌توان حل کرد؟ اگر برای این پرسش پاسخ روشنی نداشته باشیم، هیچگاه از تبعات این آسیب‌ها در امان نخواهیم بود. [در ضرورت اجتماعی‌شدن مسأله اجتماعی] روزنامه شهروند در شماره چهارشنبه در سرمقاله ای، نوشت: در واقع یکی از دلایل عدم موفقیت ما در حل بسیاری از مسائل اجتماعی درک نادرست از راه‌حل‌های آن است و به دلیل ماهیت مسائل اجتماعی که با سایر مسائل تفاوت دارد، راه‌حل‌های آن نیز متفاوت است. در این یادداشت به یکی از مقدمات لازم برای حل مسائل اجتماعی اشاره خواهد شد. فرض کنید که بدن یک نفر به گونه‌ای باشد که سیستم عصبی او متوجه درد نشود و آن را به مغز منتقل نکند و در نتیجه مغز نیز دستور مقابله با درد را صادر نکند. در این صورت فرد مذکور دچار آرامش‌ خیال بوده و بیماری او آن‌قدر پیشرفت می‌کند که به یک‌باره او را از پای می‌اندازد. در واقع سیستم عصبی بدن وظیفه دارد که مشکلات جسمی را در نخستین مراحل شکل‌گیری آن به مغز منتقل کند تا از آن طریق دستور مقاومت در برابر آن مشکل صادر شود. هر چه حساسیت این سیستم عصبی کمتر باشد، دیرتر متوجه درد می‌شود و هر چه دیرتر متوجه شود، اقدامات دفاعی آن ناکاراتر است. سیستم عصبی جامعه مدرن رسانه‌ها هستند. به میزانی که رسانه‌ها کارآمد و آزاد باشند، می‌توانند دردهای اجتماعی را به مغز منتقل کنند و همه اجزای جامعه خود را برای مقابله با آن مشکل در اختیار دستورات مغز قرار می‌دهند تا به درمان آن بیماری و ضایعه کمک کنند. حال اگر در این سیستم عصبی دستکاری شود که برخی دردها منتقل و برخی دیگر فیلتر شود، اعتماد مجموعه اجزای بدن نسبت به این سیستم از میان می‌رود و نظام ارتباطی آن دچار اختلال می‌شود. خوشبختانه با آمدن رسانه‌های جدید مثل اینترنت و ماهواره و شبکه‌های اجتماعی این امکان برای مردم فراهم شده است که فارغ از ساختار بسته رسانه ملی به انتقال دردهای اجتماعی اقدام کنند؛ هر چند این وضع نیز عادی نیست و ترجیح دارد که همان رسانه رسمی این خط‌مشی را دنبال کند، زیرا موثرتر است. ولی در هر حال عمومی‌شدن درک از یک مسأله اجتماعی و به وجود آمدن حس مشترک از درد ناشی از آن مسأله و آسیب، مقدمه لازم برای هر گونه اقدامی جهت درمان آن آسیب است. اکنون جامعه ما دردهای اجتماعی گوناگونی دارد. به دو مورد آن اشاره می‌کنیم و به نحوه برخورد رسانه‌ها با آن می‌پردازیم. نخستین مورد ضعیف‌شدن حس خیرخواهی و نیکی به دیگران و روحیه از خودگذشتگی است؛ گویی که مسابقه نانوشته‌ای برای جلوزدن از هر کس و با هر قیمتی وجود دارد. طبیعی است در چنین شرایطی برجسته‌کردن رفتارهایی که حس دگرخواهی را تقویت و به‌عنوان یک ارزش مهم معرفی می‌کند، بسیار اهمیت دارد. نه فقط در جامعه‌ای که دچار این ضعف است، بلکه اگر یک جامعه چنین ضعفی را هم نداشته باشد، باز هم چنین اخباری را برجسته می کند تا دچار این ضعف نشود. چندی پیش خبری منتشر شد به این مضمون که: «سرباز ١٩ساله مریوانی اهل روستای‌ هانه شیخان، ظهر روز شنبه، ٢٥ آذر در پادگان عجب‌شیر به هنگام بیرون‌آوردن سگی که در سیم‌های خاردار گرفتار شده بود، به دنبال انفجار یکی از مین‌ها دچار جراحت شده بود. این سرباز از ناحیه مچ پای راست دچار جراحات شده بود که منجر به قطع پا از ناحیه مچ پا شده است.» تقریباً تمام عناصر خبری لازم برای برجسته‌شدن این خبر و تبدیل‌شدن حتی به تیتر اول رسانه‌ای فراهم بود، در منطقه‌ای دورافتاده سردسیر و استان مرزی، در هوای برفی، برای نجات یک سگ که معلوم نیست زندگی او در آن فضا از چه اهمیتی برخوردار بوده، یک سرباز روستایی که تصور وضعیت او نیز کار سختی نیست، برای نجات آن سگ اقدام می‌کند و مین که یادآور مشکلات جنگ تحمیلی است، منفجر شده و او یک پای خود را از دست می‌دهد. هر چند رسانه‌های مستقل و مجازی تا حدی به این مسأله پرداختند و افرادی هم به عیادت آن سرباز رفتند، ولی ارزش خبری این رویداد جهت ترویج از خودگذشتگی و ایثار و حس دگرخواهی بسیار بالا بود و ظرفیت آن را داشت که خبر این ماجرا در صدر اخبار رسانه ملی قرار می‌گرفت تا به موضوع مورد بحث جامعه تبدیل می‌شد و حتی مسئولان منطقه‌ای و کشوری به دیدار او می رفتند. در واقع این اقدامات یک شیوه مهم و موثر در طرح و حل مسائل و آسیب‌های اجتماعی و تقویت ارزش‌های انسانی و اجتماعی است. رویداد دیگر قتل عام یک خانواده به دست داماد خلافکار است. ارزش خبری این رویداد حتی از سطح ملی و کشوری نیز بالاتر است. این خبر می‌تواند برای چندین روز در صدر اخبار کشور قرار گیرد. ده‌ها و صدها تحلیل برای آن ارایه شود. ده‌ها پرسش طرح شود. الان طلاق را یک مسأله مهم اجتماعی دانسته‌اند، آیا باید این دختر طلاق می‌گرفت؟ یا آنکه به زندگی با چنین جوانی ادامه می‌داد؟ چرا از ابتدا متوجه این ازدواج ناخوشایند نبوده‌اند؟ حالا به هر دلیلی به مشکل خورده‌اند، چگونه باید مشکل را حل می‌کردند؟ دستگاه‌های رسمی مثل نیروی انتظامی و دادگستری‌ها چه کمکی به چنین افرادی باید ارایه دهند؟ در واقع مردم و جامعه از خلال ارتباط پیدا‌کردن با همین مصادیق مهم است که درک درستی از مسائل اجتماعی و راه‌حل‌های آن پیدا می‌کنند. مردم مسائل اجتماعی را در کلاس‌های درس یاد نمی گیرند. اگر اقدامات اجرایی و خبری را که برای تصادف دو قطار شد با این خبر مقایسه کنیم، شاید نسبت آنها به ١٠٠ در برابر یک باشد؛ هر چند آن کار خوب بود و باز هم باید درباره آن رویداد کار شود، ولی مسأله قتل‌عام مذکور نیز از یک حیث واجد اهمیت بالایی بود، چون مسائل خانوادگی در همه خانواده‌ها کمابیش هست. خلاصه این‌که مسأله اجتماعی وقتی حل می‌شود که درک و فهم از آن و راه‌حل‌های آن نیز به موضوعی اجتماعی و عمومی تبدیل شود و این کار وظیفه رسانه‌هاست. مسأله اجتماعی با مسأله مهندسی و ریاضی فرق می کند. باید به این فرق آگاه شد. مسأله اجتماعی را در اتاق‌های دربسته نمی‌توان طرح و حل کرد. حل مسأله اجتماعی خود نیز یک مسأله اجتماعی است. *منبع:روزنامه شهروند 1395،10،08 **گروه اطلاع رسانی**1893**9131**انتشار دهنده: شهربانو جمعه انتهای پیام /*